Monday, August 07, 2006

زندگی

قصدم از نوشتن تحمیل یا بر انگیختن حس انسان دوستی نیست فقط می خوام بگم که بابا به خدا تو این مملکت خیلی آدم ندار داریم،به خدا خیلی چیزای محمتر از سفر هست.
تا حالا فکر کردید که چطور میشه با 130000 تومان در ماه یه خانواده 5 نفری اداره کرد؛تازه این 130000 تومان وقتی هست که هر روز پدر خانواده بره سر کار.
تا حالا خجالت کشیدن پدر از بچه هاش دیدید؟تا حالا گریه یه مرد را به خاطر نداری دیدید؟تا حالا گرسنگی کشیدید؟تا حالا به خاطر نداشتن پول تحقیر شدید؟تا حالا به کهریزک رفتید؟تا حالا به شیرخوارگاه رفتید؟وقتب وریض میشید دست مادرتون هست که نوازشتون کنه,کسی هست که نازتون رو بکشه ؛ولی فکر می کنید با بچه های پرورشگاه هم این رفتار میشه؟
ما چه جور موجوداتی هستیم؟؟؟؟؟؟؟؟
غصه یکی اینه که شب کدوم رستوران بره؛یکی دیگه غصه می خوره که از کجا بتونه 2تا نون برای خونش ببره.
غصه شما تو زندگی چیه؟؟؟؟

Thursday, April 06, 2006

امسالم زنده موندم.دکتر می گفت معجزه شده که زنده موندم,عمل سنگینی بوده,البته برای دکتر چون من که بی هوش بودم.دکتر گفت وقتی قلب من باز کرده بوده کاری کرده که عاشق نشم.دکتر با حالی,شده رفیق صمیمیم؛جوونه خوبیه.زرت زرت اس ام اس میده. خدایا شکرت که بچه ها امسال خوشحال بودن شکرت

Monday, March 20, 2006

امسال سال خوبی نبود ولی با همه خوبی و بدیش گذشت ,امسال اتفاقات زیادی افتاد،بچه ها امسال عید دور سفره هفت سین میشینن و امسال خانواده دارن؛دلم براشون تنگ شده. عیدتون مبارک.

Friday, March 10, 2006

...........

این چند وقت حسابی سرم شلوغ بود؛دو تا خانواده می خواستن بجه ها رو به فرزندی قبول کنن،دنبال کارای اونا بودم.اخه باید بچه ها رو آماده میکردم که بتونن این قضیه رو قبول کنن.خلاصه کاره سختی بود.آخر سال همیشه سرم شلوغه,کارای شرکت,رسیدگی به بچه ها,....
از خدا می خوام که همیشه این جوری در گیر باشم چون این جوری بی معرفتی هارو یادم میره.4شنبه پارک دانشجو به خاطر روز زن جم شده بودن,ولی نمی دونم چرا بیشتر مرد بودن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آخرشم بگیر بگیر شد.من نمیدونم چرا ما ایرانی ها فکر میکنیم همه کارا با سر و صدا و شلوغ بازی درست میشه؟؟؟؟؟؟؟؟

...........

این چند وقت حسابی سرم شلوغ بود؛دو تا خانواده می خواستن بجه ها رو به فرزندی قبول کنن،دنبال کارای اونا بودم.اخه باید بچه ها رو آماده میکردم که بتونن این قضیه رو قبول کنن.خلاصه کاره سختی بود.آخر سال همیشه سرم شلوغه,کارای شرکت,رسیدگی به بچه ها,....
از خدا می خوام که همیشه این جوری در گیر باشم چون این جوری بی معرفتی هارو یادم میره.4شنبه پارک دانشجو به خاطر روز زن جم شده بودن,ولی نمی دونم چرا بیشتر مرد بودن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آخرشم بگیر بگیر شد.من نمیدونم چرا ما ایرانی ها فکر میکنیم همه کارا با سر و صدا و شلوغ بازی درست میشه؟؟؟؟؟؟؟؟

Tuesday, January 31, 2006

دوست؟؟؟؟؟

کی برای من نگران شد که من براش دق کنم؟
کی دوست من بود؟ کسانی که فقط می خواستن مجتبی شاد ببینن؟
نمونه هین آدما زیاده.از اطرامیانت بپرس کی از مجتبی خبر داره؟
کی کی کی؟

Friday, January 27, 2006

دوست

.عجب کلمه با حالی!!!
! دونفر که به هم سلام کردن میشن دوست
این تعریف از دوستی همشه یادمه کلاس دوم یودم که جمله سازی داشتیم,این جمله برای مهرداد صفری بود اون موقع فکر می کردم چه مسخرست مگه این جوری دوست میشن ؛الان می فهمم که اره دوستی همینه
کسانی که مثلا با من دوست بودن و فکر می کردم دوستای من هستند بعضی از این دوستان حتی تو این همه وقت نپرسیدن که من زندم؟ یا مرده.
داداشم چند وقت پیش یه جمله با حال گفت که ازش بعید بود؛گفت دوست اگه دوستات خیلی دلشون برات تنگ بشه زنگ میزنن میگن مجتبی کارمون این جا گیر کرده اون وقت تو هم خوشحال میشی میگی ببین عجب دوستی دارم چون به من اعتماد داره مشگلش به من میگه؛ مصطفی عجب جمله ادیبانه ای گفت.

Wednesday, January 25, 2006

سکوت

فرناز و سپیده 2تا دختر کوچولو,5 سالشونه .هر روز که از خواب بلند میشن فکر میکنن که داداش امیر میاد؛دیروز سپیده حسابی تلنگی میکرد ،زنگ زدن گفتن اگه می تونم برم پیشش نفهمیدم چطور امتحان دادم،وقتی رسیدم پیشش دیدم صورتش خیسه همش امیر صدا میکرد؛فکر میکنه امیر با اون قهر کرده.نیمیدونه که امیر با منم قهره.فرناز یه گوشه نشسته بود داشت با عکس داداش امیر حرف میزد.تو عالم بچگی داشت از طرف سپیده از امیر معذرت می خواست،اونم فکر می کنه امیر قهر کرده. سپیده با امیر خیلی جور بود،اخرش از حرفای فرناز و اشک های سپیده گریم گرفت.سپیده می گفت ،فرناز وقتی به خدا گفته داداش مجتبی برگرده خدا قبول کرده، ولی چرا وقتی من میگم داداش امیر برگرده به حرفم گوش نمیده. موندم جواب سوالشو چی بدم.من باید چی بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟